loading...
سرگرمی-طنز
تینا بازدید : 1476 14 سال پیش نظرات (5)
حدود چند ماه قبل CIA  شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد.

 پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می   داد گفت :

- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!"

مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت :

 – حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم."

مامور CIA  نگاهی کرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید."

بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:

- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش "

مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد  اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:

 – من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،"


کارمند
CIA پاسخ داد:

- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."

حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:

– ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش."

او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت:
- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است...

من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد!

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ali در تاریخ 1348/10/11 و 17:26 دقیقه ارسال شده است

eeeeeeeeeeeeee
میخوای بهت آدرس بدم که بهم فحش بدی عمراشکلک شکلک


------------------------------------------------
حالا چرا فحش?!!

این نظر توسط ali در تاریخ 1348/10/11 و 19:28 دقیقه ارسال شده است

نیت کرد ه بود بکشه
ولی خودمونیم واقعا ضریب هوشی خانما یکمی از یکمی بیشتر پایینهشکلک

-----------------------------------------------------------


نه ادرس وبلاگی نه نشونی ای که جوابتو بدم!ببینم شما پسرها میدونید ضریب هوشی چیه؟!
[خنده]

این نظر توسط hamed در تاریخ 1348/10/11 و 15:00 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکmerc
kheli jaleb bud


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نامم را پدرم انتخاب کرد! نام خوانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است! راهم را خودم انتخاب می کنم! دکتر شریعتی ××××××××××××××
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 169
  • کل نظرات : 781
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 105
  • بازدید ماه : 105
  • بازدید سال : 2,258
  • بازدید کلی : 111,954
  • کدهای اختصاصی
    کد اهنگ